گنجور

امیرمحمد محتشم

گنجور

امیرمحمد محتشم

پیام های کوتاه
پیوندها

شکل زمین و حکمت آن‏

امیرمحمد محتشم | چهارشنبه, ۲ اسفند ۱۳۹۱، ۱۲:۳۸ ب.ظ
شکل زمین، کمیت و کیفیت زمین، پستى و بلندى زمین، موجودات زمین همه و همه در راه حیات انسان درکارند.

اگر سطح کره زمین، صاف و هموار مى‏بود، پست و بلندى نداشت، تپه و ماهورى در آن نبود، کوهسار و دره‏هایى در آن یافت نمى‏شد، آب‏هاى باران روى زمین مى‏ماندند و به دریا نمى‏رفتند و در آنجا انبار نمى‏شدند، چرا؟ زیرا در زمین سراشیبى نبود، تا آن ها به سویى روند، جوى شوند، رود گردند، به دریا بریزند.

در اثر ماندن آن بر روى زمین، خاکستان‏هاى زمین به باتلاقى تبدیل مى‏گردید، دیگر جایى براى کشت یافت نمى‏شد، مراتع سرسبز، چمن زارهاى خرم نبود، چرندگان، چراگاهى نمى‏یافتند، در نتیجه بشر، از غذاى نباتى و حیوانى محروم مى‏شد و بشرى در اثر گرسنگى باقى نمى‏ماند.

آب‏هاى باران در سنگستان‏ها که مى‏ماندند مى‏گندیدند، تولید حشرات سمى مى‏کردند، بوى گند جهان را فرا مى‏گرفت، حشرات زنده‏اى را باقى نمى‏گذاردند، نه نباتى مى‏ماند، نه حیوانى، نه انسانى.

او جهان و جهانیان را به هم بستگى داده، سطح زمین را دندانه‏اى قرار داده، کوه‏ها، دره‏ها، دشت‏ها، پستى‏ها، بلندى‏ها، براى زمین درست کرده، تا خطرى از سوى آب باران، براى زندگان نباشد، تا آن ها به راحتى زیست کنند، تا آن ها به مانند، تا نابود نشوند؛ آیا مهربانى، لطف، دانش، قدرت، از این بالاتر مى‏شود؟

هفتاد و دو صدم از کره زمین را آب فراگرفته است، آنجا که دریاها و اقیانوس‏ها را تشکیل مى‏دهد.

بیست و هشت صدم از کره زمین خاک و خشکى است که قاره‏هاى ششگانه‏ زمین، از آن تشکیل مى‏شوند.

آب دریاها و اقیانوس‏ها، مادر باران‏ها و برف‏هاى زمین مى‏باشند، چون در اثر تبخیر آن ها، باران و برف پدید مى‏آید و این درست به مقدار احتیاج زندگان زمینى مى‏باشد.

اگر وضع کره زمین برخلاف این بود چه مى‏شد؟

اگر بیست و هشت صدم سطح آن، آب بود و هفتاد و دو صدمش خاک بود، باران و برف یک سوم مى‏شدند.

اگر آب و خاک در زمین به نسبت 50- 50 بودند باران و برف از نصف مقدار موجود کمتر بودند، سطح زمین تبدیل به بیابانى خشک و صحرایى سوزان مى‏گشت، نه گیاهى در آن مى‏رویید و نه مرغزارى خرم در آن یافت مى‏شد، نه باغى و نه بوستانى دیده مى‏شد، نه محصولى بود و نه مزروعى، نه بیشه‏اى بود نه جنگلى که انسان‏ها و جانورها از آن ها تغذیه کنند.

تشنگى و گرسنگى همگان را فرا مى‏گرفت و همه نابود مى‏شدند و جاندارى در روى زمین باقى نمى‏ماند.

آیا بهتر از این نشانه‏اى براى او مى‏خواهى که در میان هزاران نسبت میان آب و خاک، نسبتى را آورده که دهنده حیات است؟

آیا بهتر از این گواهى براى دانایى او، توانایى او، مهربانى او، مى‏خواهى؟ اگر انصاف در تو حکومت کند.

آرى، اندیشه و تفکر در نعمت، انسان را با یک دنیا محبت با صاحب نعمت آشنا مى‏کند و از طریق این آشنایى انسان را با مسؤولیت‏ها روبرو کرده و در رأس تمام مسؤولیت‏ها، مسؤولیت اطاعت از حضرت او را بر دوش وجود آدمى مى‏گذارد و از این طریق انسان را، پروانه‏وار به دور شمع وجودش به حرکت مى‏آورد.

به قول عاشقى سرمست، چون فیض شوریده حال:

دلم پیوسته با مهرش قرین است‏

 

محبت خاتم دل را نگین است‏

سرم دیوانه گنج الهى‏

 

دلم دیوانه عقل آفرین است‏

دو عالم در سر من جاى دارد

 

نه پندارى وجود من همین است‏

گهى پرواز بالم آسمانست‏

 

اگر چه آشیان من زمین است‏

سر من کرسى سلطان عشق است‏

 

دل من معنى عرش برین است‏

فضاى سینه‏ام منزلگه دوست‏

 

درون این صدف دُرّ ثمین است‏

چو با حق در سخن آیم کلیمم‏

 

کلامم آن دم آیات مبین است‏

مأخذ : پایگاه عرفان

  • امیرمحمد محتشم

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی