مرا این روزگار آموزگار است ...

چگونگی رسیدن به صدارت و وزارت و یا افتادن به سفاهت و هلاکت افراد خواندنی است . چهار نفر بودند که دارای سلطنت مشهور و معروف بودند:
الف : سلیمان نبی (ع) ب : ذوالقرنین ج : بخت النصر د : نمرود
بخت النصر در خواب دید که بدنش از سه فلز تشکیل شده است . سرش از طلا ، سینه اش مس و پاهایش از آهن . پریشان از خواب پرید و معبران بارگاه را خواست تا خوابش را تعبیر نمایند .معبران عاجز ماندند .
معبری را که در زندان به سر می برد خواستند تا تعبیر نماید و او کسی نبود جزء « دانیال نبی (ع) » . وی گفت :
« تا سه روز دیگر زنده هستی و بعد خواهی مرد ! »
بخت النصر گفت : « مـــــرگ ! مرگ از من دور است .»
یک نوکر فداکار داشت .شمشیر به دستش داد تا سه روز از اتاق وی محافظت نماید . به او گفت : هر کس قصد دخول داشت ، چه زن چه مرد ، چه همسر و فرزند و...با شمشیر از بین ببرد .
روز اول و دوم گذشت خبری نشد .روز سوم بخت النصر از درب اندرونی جهت حاجتی خارج شد و از دربی که محافظ گمارده بود قصد دخول به اتاقش را داشت . نوکر با وفایش شمشیر کشید و وی را از بین برد .
تاریخ شاهد این گونه حوادث بوده و خواهد بود .
چون روزگار کس ندهد پند آدمی خواهی که پند گیری از روزگار گیر
- ۸۸/۰۶/۲۱
s/n : 1330 - 1751 - 1921 - 7520 - 1721 - 1350