گنجور

امیرمحمد محتشم

گنجور

امیرمحمد محتشم

پیام های کوتاه
پیوندها

۳۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بانک زمان» ثبت شده است

چه وقت باید مسواکتان را عوض کنید؟

امیرمحمد محتشم | يكشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۱، ۰۳:۵۱ ق.ظ

 

گزینش خمیر دندان مناسب برپایه نوع نیاز شما از اهمیت ویژه‌ای برخوردار می‌باشد. امروزه گونه های گوناگونی از خمیردندان ها با کاربردهای دگرگون به بازار عرضه شده‌اند از جمله برای برطرف کردن پوسیدگی، التهابات لثه (ژینژیویت)، جرم، زرد و لک شدن دندانها و حساسیت.

برای اینکه بدانید کدام نوع خمیردندان برای شما مناسب می‌باشد با دندانپزشک خود مشورت نمایید.


چه زمانی باید مسواک خود را عوض کنیم؟
شما باید هر زمان که موهای مسواک آغاز به فرسوده شدن می‌کنند یا هر سه ماه یک بار مسواک قدیمی خود را با با مسواک تازه عوض کنید. همچنین استفاده از مسواک تازه پس از سرما خوردگی و سینوزیت از اهمیت زیادی برخوردار است، زیرا تجمع میکروب‌ها بر روی موهای مسواک می‌تواند موجب بازگشت بیماری شما شود.

  • امیرمحمد محتشم

کودکی

امیرمحمد محتشم | چهارشنبه, ۱۱ آبان ۱۳۹۰، ۰۸:۴۰ ب.ظ

به خانه می رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
چیزیدزدیدی ؟
مادرش پرسید
دعوا کردی باز؟
پدرش گفت
و برادرش کیفش رازیر و رو می کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنهامادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و خندیده بود

حسین پناهی.

  • امیرمحمد محتشم

معرفی شخصیت

امیرمحمد محتشم | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۵۲ ب.ظ
روزی لئون تولستوی در خیابانی راه می رفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد. زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد .
بعد از مدتی که خوب تولستوی را فحش مالی کرد ،تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و … محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت : مادمازل من لئون تولستوی هستم .
زن که بسیار شرمگین شده بود ،عذر خواهی کرد و گفت :چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید؟ تولستوی در جواب گفت : شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید
 
  • امیرمحمد محتشم

اگر می توانید به یک لطیفه بارها بخندید

امیرمحمد محتشم | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۳۶ ب.ظ
پیری برای جمعی سخن میراند،
لطیفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

بعد از لحظه ای او دوباره همان لطیفه را گفت و تعداد کمتری از حضار
خندیدند....

او مجدد لطیفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطیفه نخندید.

او لبخندی زد و گفت:
وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطیفه ای یکسان بخندید،
پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردن در مورد مسئله ای مشابه ادامه
میدهید؟

گذشته را فراموش کنید و به جلو نگاه کنید.

 

  • امیرمحمد محتشم

دوکـــــوزه

امیرمحمد محتشم | پنجشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۰، ۰۹:۴۶ ب.ظ

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.
یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر
خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.
مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد. هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف
تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "
مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. "
موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش...
گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.
مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم. این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟ "

  • امیرمحمد محتشم

نکتهـ هایـ‌‌ پند آموز

امیرمحمد محتشم | دوشنبه, ۲ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۰۵ ب.ظ

- بیهوده متاز که مقصد خاک است

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست انرا به دیگران ندهیم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن که ارزش سخنت بیش از سکوت کردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، کسی است که در سینۀ‌خود ، قلبی کودکانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی

- یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها. کی بماند برگ کاهی در میان بادها

- دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

- نگاه ما به زندگی و کردار ما تعیین کننده ی حوادثی است که بر ما می گذرد

- هیچوقت نمی‌توانید با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشارید

- کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی ... نه حاشیه ای از یاد رفتنی

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

- در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

 

  • امیرمحمد محتشم

حاکمیت ضوابط در حکومت علی (ع)

امیرمحمد محتشم | دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۸۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ

 

عبدالله بن جعفر ، داماد و برادر زاده ی حضرت علی (ع) بود. روزی در عصر خلافت آن حضرت به حضور او آمد و عرض کرد : «شایسته است تا امر کنی که برای زندگی روزمرّه ی خودم به من کمک مالی شود ، سوگند به خدا برای تأمین زندگی چیزی ندارم جز این که گوسفند یا اُلاغ خود را بفروشم .»
امام علی (ع) به او فرمود : نه ، چیزی برای تو نزد من نیست ، مگر این که به عموی خود دستور بدهی تا ( از بیت المال ) دزدی کند و به تو بدهد .
**

  ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


این داستان را که مطالعه کردم ؛ برای مدتی به فکر فرو رفتم ! که چرا در جامعه ی امروزی ما چنین نباشد .کسانی که در رأس مقامی هستند امتیازات ویژه ای برای خود و خویشان و دوستان خود در نظر می گیرند ؛ در حالی که افراد زیادی در شرایط مساوی از آن امتیازات محرومند.اگر ما مسلمانیم باید تابع سیره ی پیامبر (ص) و معصومین (ع) باشیم ؛ اگر دم از خدایی می زنیم پس کو آن روحیه ی خدا محوری ؟کو آن منش عدالت محوری ؟
زمانی که در تاریخ اسلامی شبیه داستان فوق می خوانیم که عقیل برادر حضرت علی (ع) که گویا نابینا بوده جهت برخورداری از مال بیشتری از بیت المال خدمت آن حضرت می رسد؛ آن حضرت پاره ای از آتش را در دستان عقیل قرار می دهد و به وی می گوید : تو که تاب آتش دنیا را نداری من چگونه آتش آخرت را طاقت بیاورم .( با دادن مال اضافی بیت المال به تو )
زمانی که حضرت علی (ع) با آن عظمت چنین فکر می کند و از آخرت می ترسد ؛ ما چرا قدری آسمانی نباشیم و آسمانی فکر نکنیم .
اگر اعتقادمان به آخرت راسخ باشد و حضور خداوند را در زندگی احساس کنیم مطمئنا" گامی به خطا نخواهیم رفت .پیامبر اکرم (ص) در حدیثی می فرماید :
بهترین نوع ایمان آن است که بدانی، هر کجا که هستی خدا با توست .
زندگی بدون یاد خداوند تاریک است پس در همه جا و در همه وقت به یاد او باشیم .

**/ کتاب داستان دوستان / محمد محمدی اشتهاردی

 

  • امیرمحمد محتشم

خطبه بدون نقطه از امام المتقین حضرت علی (ع)

امیرمحمد محتشم | جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۸۸، ۰۲:۴۶ ب.ظ

خطبه ی بدون نقطه از امام المتّقین حضرت علی (ص)

 

دلا باید به هر دم یا علی گفت ............به هر دم بل دمادم یا علی گفت

 

سیزدهم رجب ولادت مولود کعبه حضرت علی (ع) بهترین بهانه شد تا خطبه ی شگفت انگیز و بدون نقطه ی آن امام همام را در این ایام مبارک ومیمون برای استفاده شما منتشر نمایم .باشد که خطبه ها و نامه های آن امام عزیز در نهج البلاغه روشنگر راه زندگی مان باشد.

توجه شما را برای ملاحظه ی این خطبه ی جالب و عجاب انگیز در ادامه ی مطلب جلب می نمایم . 

 

  • امیرمحمد محتشم

برش کوتاهی از کشکول شیخ بهائی

امیرمحمد محتشم | پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۸۸، ۱۱:۱۴ ق.ظ

 

در ضرب المثلی عربی آمده است :
با زن دو بار سخن بگوئید اگر نفهمید ، پس « إربع »! ( چهار بار )
در اینجا ممکن است « إربع »به معنای چهار باشد ، به این معنا که چهار بار بگوئید ، و ممکن هم است به معنای « ساکت باش » و« دیگر چیزی نگو »باشد و نیز ممکن است به این معنا باشد که او را با « مربعه » بزن ، و مربعه ، یعنی « عصــــا »



کسی شخصی را « زنا زاده » خواند . او در جواب وی گفت :
« عفیف زاده »! و اضافه کرد : دروغ بگو ، تا دروغ بگویم !
یکی از شعرای فارسی زبان ، در همین مضمون سروده است :
دی در حقّ ما ، یکی بدی گفت ☺☺☺ دل را ز غمش نمی خراشیم
مــــا نیز نکوئیش بگوئیــــــم ☺☺☺ تا هر دو ، دروغ گفته باشیم


کشکول شیخ بهائی

  • امیرمحمد محتشم

واژه نامه ی سیاسی

امیرمحمد محتشم | دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۸۸، ۰۵:۳۶ ب.ظ

 

واژه نامه ی ســـــــــــــیاســــــی

سلام دوستان عزیز !

ایام به کام

حتما" این پست را بخوانید ؛ خالی از لطف نخواهد بود!

 اگر دو گاو دارید ......
نحوه ی دوشیدن شـــــــیرهای دو گاو از دیدگاه های مختلف :

  • امیرمحمد محتشم