گنجور

امیرمحمد محتشم

گنجور

امیرمحمد محتشم

پیام های کوتاه
پیوندها

آتش و آب و آبرو

امیرمحمد محتشم | پنجشنبه, ۸ اسفند ۱۳۸۷، ۰۲:۴۲ ب.ظ

گفتگوی آتش و آب و آبرو

 

... چند مدت پیش در جلسه ی «مشاوره وراهنمایی » که از طرف اداره 

ویژه ی مدیران برگزار شده بود ؛ شرکت کردم. 

موضوع جلسه« حفظ حرمت والای انسانی در مدرسه بود.»

سر گروه مشاوره شعری را در مورد آبرو قرائت نمودند.جالب بود.جهت استفاده ی شما دوستان عزیز آن را در این پست منتشر نمودم.

امید وارم که مورد پسند واقع شود: 

 

آتش و آب و آبرو با هم

هر سه گشتند در سفر همراه

شرط کردند هر یکی گم شد

با نشانی ز خود شود پیدا

گفت آتش:که هر کجا دود است

می توان یافتن مرا آنجا

آب گفت :نشان من پیداست

هر کجا باغ است وسبزه ؛بیا

آبرو رفت وگوشه ای بگرفت

گریه سر داد ؛گریه ای جانکاه

آتش آن حال دید وشد حیران

آب در لرزه شد ز سر تا پا

گفتش آتش :که گریه تو ز چیست ؟

آب گفتش : بگو نشانه چو ما

آبرو لحظه ای به خویش آمد

دیدگاه پاک کرد وناگاه

گفت : محکم مرا نگهدارید 

گر شوم گم نمی شوم پیدا ! 

..................................................................................................

پ . ن

در همین رابطه:

ابو سلیک :خون خود را گر بریزی بر زمین       به که آب روی ریزی بر کنار .

صائب : در حفظ آب رو ز گهر باش سخت تر    کاین آب رفته باز نیاید بجوی خویش .

صائب : دست طمع که پیش کسان میکنی دراز    پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش

...پدرم  (خدایش بیامرزاد ) همیشه می گفت : آبرو مثله روغن می مونه ؛ اگر ریخت دیگه نمیشه جمش کرد.

حضورتان پر برکت.....................باقی بقایتان

 

 

نظرات  (۸)

واقعا عین واقعیت را بیان کردید.زندگی با آبرو شیرین است .
  • محسن مالکی
  • مطالب و اشعار زیبایی را در وب لاگ شما خواندم و لذت بردم از روشن فکری شماحرف شما را تائید می کنم ولی بخاطر تهدیدی  که انجام شده بود مجبور بودم به شخص مورد نظر موضع خودم را بیان کنم گفتش آتش :که گریه تو ز چیست ؟آب گفتش : بگو نشانه چو ماآبرو لحظه ای به خویش آمددیدگاه پاک کرد وناگاهگفت : محکم مرا نگهدارید گر شوم گم نمی شوم پیدا ! یا حق
    سلام جناب جوکار عزیزاز وبلاگ و قلمتان مشخص است که علاقه وافری به ادبیات دارید که خود نشان خردمندی و خوش سلیقگی شماست. برای تعریف شخصیت همیشه مثال ساختمان را می زنم که خشت روی خشت باید گذاشت تا پس از ماهها بنایی باشکوه ساخته شود ولی همین ساختمان در چند دقیقه می تواند با خاک یکسان شود. آبروی انسان نیز به همین گونه است ذره ذره جمع می شود ولی در یک غفلت ممکن است ریخته شود.سلامت و برقرار باشید
    سلام وبلاگ خوبی بود ، از مطالبتون لذت بردمامیدوارم بیش از پیش موفق باشید ، به منم سر بزنید ، ممنون
    طبق معمول جالب بود دستت درد نکند
    درود به تو  دوست آموزگار من . مطلبت زیبا بود .به امید موفقیت روزافزونت . از بازدیدتون بسیار ژساس .به امید دیدار مجدد و بدرود
    سلام بر معلم زحمتکش و دلسوزاسم من گم شده است.توی دفترچه ی پر حجم زماندیرگاهی است فراموش شدم.اسم من گم شده استلا به لای ورق کهنه ی آن لایحه هازیر آن بند غریبپشت انبوهی از آن شرط و شروطلای آن تبصره هااسم من گم شده استدر تریبون معلق شده سخت سکوتحق من گم شده است.زنگ انشاءکسی انگار نمی خواست معلم بشودشان من گم شده استشان من نیست بنالم شان من نیست بگویمزتهی ، ز نبودیا از این زخم کبودلیکرنگ رخساره گواهی دهد ازسر دروناز همه رنج فزون.اسم من گم شده استنردبانی شده امصاف به دیوار ترقی تا که این نسل و ان نسلپای بر پله ی من سوی فردا بروند و غریبانه فراموش شوماسم من گم شده است.
    آبرو 
    خواستند آبرو و آتش و آب                           همزمان عازم سفر گردند
    عهد بستتند بعد ماهی چند                        پی دیدار خویش برگردند
    گفت آتش در آخر آذر                                    چو ن هوا سرد شد ، فراز آیم
    آب گفتا در اول مرداد                                     من به همراه میوه باز ایم
    آبرو گفت : گر که من بروم                                هرگز اینجا دگر گذر نکنم
    بازگشتی به رفتن من نیست                              بهتر ان است که من سفر نکنم
    (بقا)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی