آتش و آب و آبرو
گفتگوی آتش و آب و آبرو
... چند مدت پیش در جلسه ی «مشاوره وراهنمایی » که از طرف اداره
ویژه ی مدیران برگزار شده بود ؛ شرکت کردم.
موضوع جلسه« حفظ حرمت والای انسانی در مدرسه بود.»
سر گروه مشاوره شعری را در مورد آبرو قرائت نمودند.جالب بود.جهت استفاده ی شما دوستان عزیز آن را در این پست منتشر نمودم.
امید وارم که مورد پسند واقع شود:
آتش و آب و آبرو با هم
هر سه گشتند در سفر همراه
شرط کردند هر یکی گم شد
با نشانی ز خود شود پیدا
گفت آتش:که هر کجا دود است
می توان یافتن مرا آنجا
آب گفت :نشان من پیداست
هر کجا باغ است وسبزه ؛بیا
آبرو رفت وگوشه ای بگرفت
گریه سر داد ؛گریه ای جانکاه
آتش آن حال دید وشد حیران
آب در لرزه شد ز سر تا پا
گفتش آتش :که گریه تو ز چیست ؟
آب گفتش : بگو نشانه چو ما
آبرو لحظه ای به خویش آمد
دیدگاه پاک کرد وناگاه
گفت : محکم مرا نگهدارید
گر شوم گم نمی شوم پیدا !
..................................................................................................
پ . ن
در همین رابطه:
ابو سلیک :خون خود را گر بریزی بر زمین به که آب روی ریزی بر کنار .
صائب : در حفظ آب رو ز گهر باش سخت تر کاین آب رفته باز نیاید بجوی خویش .
صائب : دست طمع که پیش کسان میکنی دراز پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش
...پدرم (خدایش بیامرزاد ) همیشه می گفت : آبرو مثله روغن می مونه ؛ اگر ریخت دیگه نمیشه جمش کرد.
حضورتان پر برکت.....................باقی بقایتان
- ۸۷/۱۲/۰۸