گنجور

امیرمحمد محتشم

گنجور

امیرمحمد محتشم

پیام های کوتاه
پیوندها

تجربه آموزی روباه

امیرمحمد محتشم | سه شنبه, ۷ مهر ۱۳۸۸، ۱۰:۲۸ ب.ظ
روز هشتم مهر ماه سالروز بزرگداشت مولوی صاحب ، اثر گرانبهای مثنوی معنوی است .

این کتاب سترگ در بر دارنده ی نکات اخلاقی - دینی ، حکایات و تمثیلات جالبی است .

نیکو است که در سالروز پاسداشت این شاعر چیره دست ، مثنوی اش را تورقی بزنیم .

در ادامه توجه شما عزیزان را به حکایت زیبایی از مثنوی به عنوان تجربه آموزی روباه

جلب می نمایم .امید است که مورد قبول واقع شود . 


شیر و گرگ و روباهی با هم رفیق شدند و برای شکار به دشت و کوه رفتند . گرگ و روباه در رکاب شیر به بیشه کوه رفتند و سه حیوان را که عبارت بودند از گاو کوهی و بز کوهی و خرگوش شکار کردند.

گرگ بدون توجه به اینکه شیر سلطان حیوانات است و اختیار و انتخاب با اوست با روباه زمزمه کرد که لابد شیر مانند شاهان دادگستر سهمیه آنها را خواهد داد.

شیر از خیالات و طمع آنها آگاه شد ولی در ظاهر خندان بود و وانمود نمی کرد دل پری از آنها دارد. تا اینکه شیر به گرگ گفت این جانوران شکار شده را عادلانه به نیابت از طرف من تقسیم کن .

 گفت شیر. ای گرگ این را بخش کن           معدلت را نو کن ای گرگ کهن

نایب من باش در قسمت گری                    تا پدید اید که تو چه گوهری

 گرگ گفت. ای شیر چون تو بزرگ هستی گاو وحشی از آن تو باشد و بز کوهی چون میان قامت است مال من که میانه هستم و خرگوش نیز به مناسبت کوچکی مال روباه باشد که از همه کوچکتر است .

شیر ناراحت شد و گفت : تا من هستم تو (ما و تو) می کنی؟

سپس بر سر گرگ جهید و او را پاره پاره کرد.

روباه این منظره را دید و از این حادثه تجربه آموخت و عبرت گرفت . به طوری که وقتی شیر به روباه گفت اینک تو این شکار ها را تقسیم کن روباه از روی چاره اندیشی و سیاست گفت:

قربان این گاو فربه برای چاشت شما باشد و این بزکوهی برای ظهر و نهار شما باشد و آن خرگوش برای شام و شب شما باشد.

شیر از این پاسخ شادمان شد و گفت:

ای روبه تو عدل افروختی                    این چنین قسمت زکه اموختی

از کجا اموختی این . ای بزرگ                 گفت ای شاه جهان از حال گرگ

سپس همه ان سه شکار را به روباه بخشید و گفت:

روبها! چون جملگی ما را شدی                چونت آزاریم چون تو ما شدی

ما تو را و جمله آشکاران تو را                   پای بر گردون هفتم نه بر آ

چون گرفتی عبرت از گرگ دنی               پس تو روبه نیستی شیر منی

و روباه سپاسگزاری کرد.

استخوان وپشم آن گرگگان عیان                بنگرید و پند گیرید ای مهان

عاقل از سر بنهد این هستی و بار                چون شنید انجام فرعونان و عاد

پس سپاس او را که ما را در جهان                    کرد پیدا از پس پیشینیان

 

  • امیرمحمد محتشم

نظرات  (۶)

  • بابا آب داد

  • مووووووووووووووووووووفق بااااااااااااااااااااااااااااااااااااااشید
    سلام دوست عزیز آرزوی موفقیت برای شما دارم
  • جوان ایرانی
  • سلام اقای جوکار عزیز خوبید انشا الله ؟ این داستان و خونده بودم ولی یادم نیست توی کتاب ادبیات دبیرستان یا ...........
    ولی در هرحال داستان جالبی هستش تشکر بابت این حسن انتخابتون
    در ضمن اخر هفته خوبی داشته باشید
    تا بعد حق یارتون
    وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای


    من فکر میکردم شما خانوم معلمین...
    چرا نگفتین؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
    خیلی شرمندههههههههههههههههه

    سلام ای دوست
    انشالله سال خوبی در پیش داشته باشید. انصافا طراحی و محتوای وبلاگ شما کم نظیر است. به هرحال کسی که هنردوست است و طبع شعر دارد باید چنین وبلاگ زیبایی داشته باشد.
    سلام
    خیلی زیبا بود. استفاده بردم.
    واقعا خدا قوت
    با امید بهی و سر افرازی
    یا حق

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی