گنجور

امیرمحمد محتشم

گنجور

امیرمحمد محتشم

پیام های کوتاه
پیوندها

پلی به ثانیه های گذشته

امیرمحمد محتشم | جمعه, ۱۰ مهر ۱۳۸۸، ۰۷:۴۷ ب.ظ

اواخر مرداد 88 بود ، که تصمیم گرفتم دیداری با دوست قدیمی ام « یوسف » داشته باشم .از سال 1369 با ورودم به دانشسرای تربیت معلم ولی عصر ( عج ) شهرستان مرودشت با او آشنا شدم .از دوستانی است که انسان با دیدن روی او و گفته هایش به یاد خداوند می افتد .فعلا" دانشجوی ارشد  رشته ی فلسفه ی دانشگاه اصفهان است .

سه سال در کنار هم و در یک مدرسه تدریس می کردیم .پس از دیدار و بیان خاطرات گذشته ، پیشنهاد دادم که به اتفاق هم به مدرسه ی « پرتو حقیقت » روستای احمد آباد مرودشت برویم .ایشان با روی باز پذیرفتند . مدرسه و روستا  در 19 کیلومتری مرودشت قرار داشت .سوار بر موتوری شدیم و حرکت کردیم .در بین راه با دیدن مناظر و روستاها خاطرات خوش وتلخ گذشته برایمان تداعی می شد .

بالاخره به احمد آباد و مدرسه رسیدیم . درب مدرسه باز بود . مدرسه ای که حدود 40 – 50 دانش آموز داشت . یوسف مدیر و آموزگارش بود و من هم آموزگار سه پایه اش . حالا تبدیل شده بود به گوشه ای دنج و خاموش ! و بدون هیاهوی شیرین بچه ها . مدرسه ...

مدرسه منحل شده بود .دانش آموزان به صورت روستا مرکزی * در روستای مجاور که پر جمعیت تر و وسیع تر بود ادامه تحصیل می دادند .

محوطه ی مدرسه پر بود از خارمغیلان ( به زبان عامه به آن خار شتری می گویند .) بر عکس ،  شیشه ی درب و پنجره ها سالم بود .

خاکی که بر روی میز ونیمکت باقی مانده ی کلاس ها نشسته بود حاکی از آن بود که مدرسه مدت ها سوت و کور است .

 یکی از کلاس ها که از درز موزاییک هایش علف سبز شده بود ؛ توجه ام را جلب کرد . جدول حروف الفبایی که رنگ قلم نوشته اش پریده و کم رنگ شده بود .خطش ، خطی بود آشنا . درست یادم هست که در سال 1378 آن جدول به دست خودم طراحی شده بود و آن را در کلاس نصب نموده بودم و حالا تلنگری شده بود بر گوشم که : این اشارت ز جهان گذران ما را بس .

با یوسف عزیزم که موهایی سپید زینت بخش صورتش شده بودو مرا به یاد این بیت شعر انداخته بود که :

موی سپید را فلکم رایگان نداد                            این را به نقد جوانی خریده ام

 در حیاط مدرسه عکس یادگاری انداختیم .

                                                          

 

*روستا مرکزی طرحی است که بیشتر در روستاها و به وی‍‍ژه در مدارس ابتدایی مصداق پیدا می کند .روستا و مدرسه ای  که آمار دانش اموزانش طبق تعریف سازمان آموزش و پرورش به حد نصاب نرسد ؛ به سبب یک سری معایب و مزیتی که در پی منحل شدنش دارد مدرسه منحل گردیده و در یک روستای دیکر با مرکزیت و امکانات بهتر ادامه تحصیل می دهند .

  • امیرمحمد محتشم

نظرات  (۱۳)

سلام

جالب بود

اگر چه دیدن اون مدرسه ی تعطیل و غبار گرفته ، خاطراتی رو برای شما زنده کرده و دیدن متروکه بودنش مطمئنا غمگینتون کرده ولی زیبا به تصویر کشیده بودید ...

کاش لااقل یکی از سه عکس یادگاری رو می گذاشتید

همیشه موفق باشید

چقدر قشنگ توصیف کرده بودین...
هرچند یه کم غمگین بود
یه ایران کارمندی به سبک مودبانه...
  • وحید مصلحی
  • سلام دوست خوبم مرتاح
    به روزم با شعری
    منتظر حظورت
    التماس دعا
  • گاه نوشت دبیر ادبیات
  • سلام

    آدمی با دیدن چنین صحنه هایی یاد سروده ی زیبا معزی می افتد:

    ای ساربان منزل مکن جز در دیار یارمن
    تا یک زمان زاری کنم بر ربع واطلال ودمن
    ربع از دلم پرخون کنم خاک دمن گلگون کنم
    اطلال را جیحون کنم از آب چشم خویشتن
    از روی یار خرگهی، ایوان همی بینم تهی
    وز قد آن سروسهی، خالی همی بینم چمن
    بر جای رطل و جام می، گوران نهادستند پی
    بر جای چنگ و نای و نی، آواز زاغ است و زغن....

    البته این طبیعت انسان که همیشه گذشته برایش خاطره انگیز است. روز اولی که ابلاغ گرفتید را به یاد بیاورید احتمالا اصرار داشتید که روستای نزدیکتری نسبت به شهر به شما دهند....
    سلامم را تو پاسخ گوی
    در بگشای منم من
    میهمان هر شبت.همان لوتی وش مغموم.
    نه از رومم.نه از زنگم.همان بی رنگ بی رنگم...
    "اخوان ثالث"
    سلام همکار گرامی
    13 مهرماه روز جهانی معلم مبارک هرچند با تاخیری یک روزه
    راستی
    آیا ما معلمین هم در امر تدریس عاشق بچه ها هستیم....!!!
  • وحید مصلحی
  • سلام مرتاح جان
    بعد مدتها آپ کردم اما نمیدونم چرا این شعر ..
    با شعری بدون مناسبت به روزم
    منتظر نظر و نقد شما هستم
    کمی ما را دعا کنید ..
    سلام
    چرا آپ نمی کنین؟
  • بابا آب داد
  • هم غم انگیز و هم شیرین
    بسیاااااااااااااااار عاااااااااااااااااالی بووووووووووووووووود دووست عزیز
    موفق و پیروز باشید آقا معلم
  • جوان ایرانی
  • سلام جناب جوکار خوبید انشا الله؟
    عجب خاطره ای
    رفتن به جایی که روزی پر از هیاهو بود و الان پر از سکوت دلم ادم رو میگیره ...
    عکستون زیبا بود مطمئینا خاطرات زیبایی رو با دوستتان یوسف داشتید
    امیدوارم همیشه شاد باشید و سلامت
    حق یارتون
    سلام قشنگ بود عزیزم موفق باشید سربزن عزیزم

    سلام‌‌‌‌، خاطرات جالبی بود منو یاد دانشسرای ولی عصر مرودشت انداخت امیدوارم هرجا هستید درکمال صحت وسلامتی روزگار خوبی داشته باشید

    کاش خودتونو معرفی می‌کردید در ضمن سلام منو به آقا یوسف برسونید

    دوستار شما محمد رضا

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی