گنجور

امیرمحمد محتشم

گنجور

امیرمحمد محتشم

پیام های کوتاه
پیوندها

کلاه شرعی

امیرمحمد محتشم | يكشنبه, ۲۴ خرداد ۱۳۸۸، ۰۸:۱۰ ب.ظ

کلاه شرعی 

 

عرب بادیه نشینی ، شترش گم شده بود ، سوگند خورد که وقتی آن را پیدا کرد ، فقط به یک درهم بفروشد ، سرانجام پس از جستجو شترش پیدا شد ، از سوگند خود پشیمان گشت و با خود گفت :« چنین شتر را به یک درهم بفروشم ؟! آیا حیف نیست ؟ »
از طرفی می خواست از مسئولیت سوگندش ، آزاد شود . فکرش به اینجا رسید که گربه ای را به گردن شتر خود آویزان کند ، و آن را با گربه بفروشد ! این کار را کرد و فریاد می زد : « چه کسی شتری را می خرد به یک درهم ، و گربه ای را به صد درهم ؟! ولی این دو را با هم می فروشم. »
به این ترتیب خواست کلاه شرعی کند ، و هم شترش را به قیمت خوب ، فروخته شود و هم بر خلاف سوگندش رفتار نکرده باشد .
شخصی به او رسید و گفت : « چه ارزان بودی ای شتر ، اگر این گردنبند را بر گردن نداشتی ؟ ! »
(1)

 

*********************************************

1)اقتباس از بهارستان جامی .

نظرات  (۳)

  • بابا آب داد
  • مرحبا بر شما دوست عزیز حکایتی که نوشتی بسیار عالیه و جه بسیار کسانی که در این زمونه از کلاها استفاده می کننبرای دریافت کدتون به وبلاگم سری بزنیدپاینده باشید
    سلام آفرینراست گفتی وخداوند کلاه را آفرید....
    نوشته بودی :بابا تو دیگه کی هستی؟باید عرض کنم :بابا خودمم دیگه   . دستت درد نکنه .. حالا ما شدیم غریبهامان از دست تو

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی